حکایت آموزنده استاد و شاگرد

استادی با شاگرد خود از میان جنگلی میگذشت، استاد به شاگرد جوان گفت نهال نورسته و تازه بار امده ای را از میان زمین برکند.

جوان دست انداخت و براحتی ان را از ریشه خارج کرد، پس از چند قدمی که گذشتند به درخت بزرگی رسیدند که شاخه های فراوان داشت استاد گفت: این درخت راهم از جای بر کن.

جوان هر چه کوشید نتوانست استاد گفت:

بدان که تخم زشتی ها مثل کینه، حسادت، نفرت و دروغ و هر عمل منفی دیگر هنگامی که در دل اثر گذاشت مانند آن نهال نورسته است که براحتی می توانی ریشه آن را از خود برکنی ولی اگر آن را واگذاری بزرگ و محکم شود و همچون آن درخت در اعماق جانت ریشه زند، پس دیگر نمی توانی آن را به راحتی و آسودگی و بدون رنج برکنی و از خود دور سازی..

 

حکایت آموزنده

 

از طریق آدرس های زیر تجربیات خود را با ما در میان بگذارید:

آدرس ایستاگرام و تلگرام سایت خودشناسی  :

کانال های دانش معنوی و خودشناسی:

           

کانال های خودشناسی و متافیزیک :

             

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0