حکایت آموزنده ” ظرفیت انسان “
حکایت آموزنده ” ظرفیت انسان “
شاگردی که از دست روزگار سخت مینالید، پیش استادش رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست،
استاد از شاگردش کیسه ای نمک خواست، استاد پیر مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست آب را سر بکشد.
شاگرد به سختی توانست جرعه کوچکی از آب داخل لیوان را بیاشامد.
استاد پرسید : ” مزه اش چطور بود ؟ ”
شاگرد پاسخ داد : ” بد جوری شور و بد مزه است ، اصلا نمیشود آن را خورد. ”
پیر فرزانه از شاگردش خواست مشتی نمک بردارد و او را همراهی کند، آن دو رفتند تا کنار دریاچه رسیدند.
استاد از شاگردش خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد، سپس لیوانی را از آب دریاچه پر کرد و از شاگردش خواست آن را بنوشد.
شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید، استاد اینبار هم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید.
شاگرد پاسخ داد : ” کاملا معمولی بود ..”
پیر فرزانه گفت: ” شوری آب همان سختی های زندگی است، شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود، سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزهی آن را تعیین می کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.
رنجها و سختیهایی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر باشد ، میتواند بار آن همه رنج و اندوه را به راحتی تحمل کند،
سعی کن دریا باشی نه لیوان آب
دیدگاهی بنویسید